آمدم یک سلام و دیگر هیچ...

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

امشب خدا نشسته کنارم...تو هم بیا...

امشب خدا نشسته کنارم...تو هم بیا

می‌خواهم عاشقانه ببارم...تو هم بیا

مثل کبوتری که در این شهر گم شده

غیر از خدا پناه ندارم...تو هم بیا

بی طاقتم، برای خودم گریه می‌کنم

از دست رفته است قرارم...تو هم بیا

امشب دوباره می‌شکفم، زنده می‌شوم

چشم انتظار فصل بهارم...تو هم بیا

تقدیر من به دست خدا مُهر می شود

امشب خدا نشسته کنارم...تو هم بیا...

 

حامد رفیعی

۱۸ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

یک سو تو و یک سوی دگر این من دل تنگ...

بگذار که بی پرده بگویم گله‌ها را

شاید که کمی کم کند این فاصله‌ها را

لب باز نکردم به شکایت که مبادا

بی تابی من سر ببرد حوصله‌ها را

در چاهم و با حسرت بسیار شنیدم

هر روز فقط رد شدن قافله‌ها را

جز درد ندارد ثمری عمر گذشته

با هم بزنم جمع اگر حاصله‌ها را

تقدیر من آبستن دردی است که از پا

انداخته با بدقلقی قابله‌ها را

تا باز گرفتار تو باشد دل تنگم

پاسخ بده با مسئله‌ای مسئله‌ها را

یک سو تو و یک سوی دگر این من دلتنگ

باید که خودم ختم کنم غائلهها را

 

الهام دیداریان

۱۱ فروردين ۹۴ ، ۱۱:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سوختن با تو به پروانه شدن می‌ارزد...

سوختن با تو به پروانه شدن می‌ارزد

عشق این بار به دیوانه شدن می‌ارزد

گرچه خاکسترم و همسفر باد ولی

جستجوی تو به بی خانه شدن می‌ارزد

تیشه بر ریشه قصری که در آن شیرین نیست

بیستون بی تو به ویرانه شدن می‌ارزد

یوسفم سینه‌ی من پیرهن پاره‌ی من

ننگ این قصه به افسانه شدن می‌ارزد

خاک خامم عطش آتش و می در دل من

بزن آتش که به پیمانه شدن می‌ارزد

شانه‌ام زیر غم عالم و آدم اما

یک نفس زیر سرت شانه شدن می‌ارزد

 

علی سعادت شایسته

۰۵ فروردين ۹۴ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰