توی شیرینی، تو اول ! قند، دوم میشود
مزهی سوهان اعلا پیش تو گم میشود
بین قُطاب و گز و نُقلِ محلی ساده است
حدس اینکه طعم لبهای تو چندم میشود
روزها رد میشود، چشمت شرابی کهنهتر
پلکهایت، کم کَمک تبدیل به خُم میشود
هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال
جمعیت آنجا گرفتار تراکم میشود
چشمْ بسته، هرکسی بویت کند توی سرش
باغهای پر گلِ قمصر تجسم میشود
ماه را جای تو میگیرم، نمیدانم چرا
اینقدر این روزها سوءِ تفاهم میشود
دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت
شورِ شور، اصلا دوتا دریاچه قم میشود
وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستی ایمان مردم میشود
وسوسه یعنی تو! شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم میشود
جواد منفرد