تو که میخندی انگار از درونم شعر میجوشد
خیالم با وجود تو لباس گرم میپوشد
زمان از تو گفتن سادهام طوری، که انگاری
زنی چادر به گردن در وجودم شیر میدوشد
تو را میخواهم، آنقدری که گندمزار باران را
همان اندازه که یعقوب، یوسف ماه کنعان را
به غیر از تو کسی این روزها در خاطراتم نیست
اگر باور نداری بین مان بگذار قرآن را
نه تنها من که دنیایی به تو دلبستگی دارد
نگاه گرم تو معجون رفع خستگی دارد
به جای من همیشه با خودت احوالپرسی کن
تو که میدانی احوالم به حالت بستگی دارد
مریم دلدار بهاری
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.